پدر گواردیولا داستان یک خانواده را روایت میکند که وقوع یک حادثه موجب دگرگونی روابطشان در زندگی شده و سرنوشت مسیری از جنس متفاوت برایشان رقم میخورد...
همانطور که لرد ولدمورت کنترل خود را بر هر دو دنیای ماگل و جادوگر محکم می کند، هاگوارتز دیگر یک پناهگاه امن نیست. هری مشکوک است که خطرات حتی ممکن است در داخل قلعه وجود داشته باشد، اما دامبلدور بیشتر در نظر دارد که او را برای نبرد نهایی آماده کند. آنها با هم کار می کنند تا کلید باز کردن قفل دفاعی ولدمورت را پیدا کنند و برای این منظور دامبلدور دوست و همکار قدیمی خود هوراس اسلاگهورن را که به اعتقاد او اطلاعات مهمی در اختیار دارد، استخدام می کند. حتی با نزدیک شدن به رویارویی سرنوشت ساز، عاشقانه برای هری، ران، هرمیون و همکلاسی هایشان شکوفا می شود. عشق در هوا است، اما خطری در پیش است و هاگوارتز ممکن است هرگز دوباره مثل قبل نشود..
در فیلم هری پاتر و یادگاران مرگ قسمت دوم فیلم در ادامه قسمت اول و پس از مرگ جن خانگی "دابی" ادامه پیدا می کند ، اما "هری" قصد توقف ندارد و با کمک دوستانش و "گریپهوک" قصد سرقت از گرین گوتز برای یافتن جان پیچی دیگر را دارند اما وقتی به گرینگوتز می رسند ...
هری، رون و هرمیون از آخرین سال زندگی خود در هاگوارتز میروند تا هورکراکسهای باقیمانده را بیابند و نابود کنند و به تلاش ولدمورت برای جاودانگی پایان دهند. اما با مرگ دامبلدور محبوب هری و مرگخواران بیوجدان ولدمورت، دنیا خطرناکتر از همیشه است.
در جنگلهای خائنانه و باتلاقی که به اصطلاح «مرز سبز» بین بلاروس و لهستان را تشکیل میدهند، پناهندگانی از خاورمیانه و آفریقا که تلاش میکنند به اتحادیه اروپا برسند در یک بحران ژئوپلیتیکی گرفتار میشوند که توسط دیکتاتور بلاروس الکساندر لوکاشنکو طراحی شده است. در تلاش برای تحریک اروپا، پناهجویان با تبلیغاتی که وعده عبور آسان به اتحادیه اروپا را می دهند، به سمت مرز فریب می شوند. گروهای این جنگ پنهان، زندگی جولیا، یک فعال تازه کار که زندگی راحت خود را رها کرده است، جان، یک مرزبان جوان و یک خانواده سوری در هم تنیده شده است.
زمانی که گرگ هفلی همراه خانوادهاش در برف گرفتار میشود، باید یک تعطیلات کریسمس پر استرس را پشت سر بگذارد. در این زمان گرگ نگران است که نتواند کنسول بازی ویدئویی جدیدی را که به شدت منتظرش بوده، برای کریسمس هدیه بگیرد و…
فیلم داستان "مارک" یک زن سیاهپوست آمریکایی که در مزرعه ای در میسیسیپی بزرگ شده است، دنیای غنی و پیچیده خود را از طریق خاطرات و تجربیات زندگی خود روایت می کند. او با خانواده، دوستان و معشوقههایش پیوندهای عمیقی برقرار میکند، اما در عین حال با تبعیض و بیعدالتی نژادی که او را احاطه کرده است، مبارزه میکند.
در شهر خوانسار، راجا مانار قصد دارد پسرش وارداراجا مانار را جانشین خود کند، اما وزیران و مشاوران راجا مانار با استخدام ارتش هایی از روسیه و صربستان برای حمله و کشتن واردا و راجا، برنامه ریزی کودتا می کنند. واردا به همراه برادرش و چند مرد معتمد موفق به فرار از خوانسار می شوند. واردا به دوست صمیمی دوران کودکی خود، دوا می رود، که از وضعیت مخمصه خود مطلع می شود و قصد دارد او را جانشین بلامنازع خوانسار کند.
سامانتا و کلارا به دلیل شرایطی مجبورند تعطیلات کریسمس را در مدرسه شبانه روزی خود سپری کنند. آنها در حالی که آماده جشن کریسمس هستند ، با ورود چند مهمان ناخوانده با ترس و وحشت روبرو می شوند. این مهم ...
کارآگاهی که در تعقیب یک مظنون به قاتل کودک بود، به دلیل این جنایت دستگیر شد، اما پس از یک خطای اداری آزاد شد. کارآگاه مادر کودک مقتول را برای اجرای عدالتی که سیستم حقوقی نمی تواند ارائه کند، استخدام می کند.